چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:,

دانشجوی علوم ارتباطات : تا او هست، هیچکس تنها نیست.

دانشجوی حقوق : با اینکه همیشه شاهد اعمال دانشجویان است ولی هیچوقت و در هیچ دادگاهی علیه آنان شهادت نمی دهد !

دانشجوی مهندسی : شجاعتش برایم قابل تحسین است چون ماکت هر پل یا ساختمانی را که می سازم بدون توجه به احتمال تخریب آن ، به رویش می رود و افتتاحش می کند !

دانشجوی پزشکی : تنها موجودی است که از تیغ تشریح من هراسی ندارد و به طرفم می آید تا با فدا کردن جانش موجب پیشرفت علم پزشکی شود !

دانشجوی مدیریت : با آن جثه کوچک، آنچنان خانواده پر جمعیتش را مدیریت و اداره می کند که انگار مدیر بودن باید در خون هر کس باشد و درس خواندن بی فایده است !

دانشجوی زبان و ادبیات فارسی : او هیچوقت حرفی نمی زند. ولی با سکوتش هزاران حرف را به من می آموزد !

دانشجوی روانشناسی : درون گرا، خجالتی، کم حرف، یک شخصیت منحصر به فرد !

دانشجوی علوم سیاسی : به هیچ دسته و گروهی وابسته نیست، تک و تنها برای هدفش تلاش می کند !

دانشجوی برق : وقتی روشنایی و خاموشی در نحوه حرکت او بی تاثیر است، من را متوجه نیرویی فراتر از برق می کند !

دانشجوی کامپیوتر : مغز کوچک او با آن همه ذخایر اطلاعاتی بسیار پیشرفته تر از فلش ۳۲ گیگ است !

دانشجوی فیزیک هسته ای : زندگی در خوابگاه حق مسلم اوست !

دانشجوی تربیت بدنی : آنقدر عضلاتش نیرومند است که می تواند از دیوار راست هم بالا برود !

دانشجوی زبان شناسی : هیچکس زبانش را نمی فهمد !

دانشجوی علوم تربیتی : شیوه تربیتی او در تعلیم فرزندان بی شمارش برایم قابل احترام است. چرا که تمام آن فرزندان بی چون و چرا ادامه دهنده راه او می باشند !

دانشجوی  زمین شناسی : کاش می توانستم به مانند او به اعماق زمین بروم و ندیدنی ها را ببینم !

دانشجوی زبان انگلیسی : ! It is always silent

دانشجوی تاریخ : گذشت اعصار و قرون نتوانسته هیچ تاثیری در ظاهر و عقاید و شیوه زندگی او بگذارد !

دانشجوی فلسفه : همیشه فلسفه وجودی او برایم سوال بوده. ولی مطمئنم که درپس خلقتش هدفی والا نهفته است !

دانشجوی هنر : هیچوقت منتظر نمی شود تا بتوانم پرتره اش را تمام کنم !

دانشجوی مکانیک : با الهام از او توانستم خودرویی بسازم که هم در آب و خشکی حرکت کند و هم بتواند از سطوح صاف و صیقلی بالا برود !

دانشجوی آمار : بدون شک از یک روش آماری قوی برای محاسبه تعداد فرزندانش بهره می برد !

دانشجوی اخلاق : آنقدر با مرام و پایبند به اخلاقیات است که تا به حال نگذاشته هیچکس اشک او را ببیند. حتی زمانیکه فرزندش را جلوی چشمانش له می کنند !
  

دانشجوی جغرافیا : مکان ، آب و هوا و شرایط محیطی در او تاثیری ندارد. چون او همه جا هست !

سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:,

 

نیمه شب پریشب گشتم دچار کابوس

دیدم به خواب حافظ توی صف اتوبوس

گفتم سلام حافظ گفتا علیک جانم

گفتم کجا روی تو؟گفت والله خود ندانم

گفتم بگیر فالی گفتا نمانده حالی

گفتم چه گونه ای تو گفتا در بند بیخیالی

گفتم که تازتازه شعروغزل چه داری

گفتا میسرایم شعر سپیدباری

گفتم زدولت عشق ؟گفتا کودتا شد

گفتم رقیب؟گفتا کله پا شد

گفتم کجاست لیلی؟مشغوله دلربایی؟

گفتا شده ستاره در فیلم سینمایی...

 


 

سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:,

 

شاعر زن میگه :

به نام خدایی که زن آفرید / حکیمانه امثال ِ من آفرید

خدایی که اول تو را از لجن / و بعداً مرا از لجن آفرید !

برای من انواع گیسو و موی / برای تو قدری چمن آفرید !

مرا شکل طاووس کرد و تورا / شبیه بز و کرگدن آفرید !

به نام خدایی که اعجاز کرد / مرا مثل آهو ختن آفرید

تورا روز اول به همراه من / رها در بهشت عدن آفرید

ولی بعداً آمد و از روی لطف / مرا بی کس و بی وطن آفرید

خدایی که زیر سبیل شما / بلندگو به جای دهن آفرید !

وزیر و وکیل و رئیس ات نمود / مرا خانه داری خفن آفرید

برای تو یک عالمه کِیْسِ خوب / شراره ، پری ، نسترن آفرید

برای من اما فقط یک نفر / براد پیت من را حَسَنْ آفرید !

برایم لباس عروسی کشید / و عمری مرا در کفن آفرید

 


 

شاعر مرد در جواب میگه :

به ‌نام خداوند مردآفرین / که بر حسن صنعش هزار آفرین

خدایی که از گِل مرا خلق کرد / چنین عاقل و بالغ و نازنین

خدایی که مردی چو من آفرید / و شد نام وی احسن‌الخالقین

پس از آفرینش به من هدیه داد / مکانی درون بهشت برین

خدایی که از بس مرا خوب ساخت / ندارم نیازی به لاک، همچنین

رژ و ریمل و خط چشم و کرم / تو زیبایی‌ام را طبیعی ببین

دماغ و فک و گونه‌ام کار اوست / نه کار پزشک و پروتز، همین !

نداده مرا عشوه و مکر و ناز / نداده دم مشک من اشک و فین!

مرا ساده و بی‌ریا آفرید / جدا از حسادت و بی‌خشم و کین

زنی از همین سادگی سود برد / به من گفت از آن سیب قرمز بچین

من ساده چیدم از آن تک‌ درخت / و دادم به او سیب چون انگبین

چو وارد نبودم به دوز و کلک / من افتادم از آسمان بر زمین

و البته در این مرا پند بود / که ای مرد پاکیزه و مه‌جبین

تو حرف زنان را از آن گوش گیر / و بیرون بده حرفشان را از این

که زن از همان بدو پیدایش‌ات / نشسته مداوم تو را در کمین

سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:,

متولدین فروردین ماه

به هنگام عاشقی گویی در دنیای شوالیه ها و پرنسس ها سر میکند
قلبا عاشق است و در عشق پا برجاست

متولدین اردیبهشت ماه

عاشقی بی قرار است و کمرو ولی پرشهامت.
موسیقی بر او تاثیر فراوان دارد

متولدین خرداد ماه

بر عشق ما هیچ چیز ناممکن نیست
بهترین عاشق دنیاست و گفتارها و دل او پر از رویاهای عاشقانه است

متولدین تیر ماه

دلی نازک و پر از محبت و از دل سوختن می هراسد

متولدین مرداد ماه

عاشق پیشه است و بی عشق زندگی نمیکند

متولدین شهریور ماه

تا اخرین لحظه عمر ان را در قلبم نگاه خوهم داشت
عشق او شعله ای کوچک ولی جاودان است و در پی عشقی حقیقی است

متولدین مهرماه

در امور عشق ورزیده است و زندگی اش پر از ماجراهای عاشقانه است
زن متولد مهر عشق خود را در عمل نیز یه اثبات می رساند

متولدین ابان ماه

هیجان عشق برای او زیبا و پر از جاذبه است و در عشق صادق است

متولدین اذر ماه

خوش بین است و راستگو و شاید نگاهی شاعرانه به عشق داشته باشد

متولدین دی ماه

شاید در ظاهر بی احساس باشد .ولی در قلب گرم و پر از عشق دارد

متولدین بهمن ماه

عشق خود را دیر ابراز میکند و عاشق ازادی است. اولین عشق اپ قلبش را به تپش در می اورد و هرگز فراموش نخواهد شد.

متولدین اسفند ماه
در عشق بی نظیر است. جذاب و پر نشاط است. احساساتی و رویایی است

سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:,

                                   طنز دانشجویی


اهل دانشگاهم
روزگارم خوش نیست

ژتونی دارم
خرده پولی
سر سوزن هوشی.
***
دوستانی دارم بهتر از شمر و یزید

هم چو من مشروط
و اتاقی که در این نزدیکی است

پشت آن کوه بلند.
***
اهل دانشگاهم

پیشه ام گپ زدن است
گاه گاهی هم می نویسم تکلیف

می سپارم به شما
تا به یک نمره ناقابل بیست که در آن زندانیست
دلتان زنده شود
***
چه خیالی، چه خیالی

خوب می دانم گپ زدن بیهودست
دانشم کم عمق است
خر زدن بیهودست.
**
اهل دانشگاهم

قبله ام آموزش
جانمازم جزوه
مُهرم میز
عشق از پنجره ها می گیرم
همه ذرات وجودم متبلور شده است.
***
درسهایم را وقتی می خوانم

که خروس می کشد خمیازه
مرغ و ماهی خوابند.
***
اوستاد از من پرسید

چند نمره می خواهی از من؟
من از او پرسیدم
دل خوش سیری چند؟
***
خوب یادم هست

مدرسه محفل آزادی بود.
درس ها را آن روز حفظ می کردم در خواب
امتحان چیزی بود مثل آب خوردن.
درس بی رنجش می خواندم.
نمره بی خواهش می آوردم.
تا معلم جوک می گفت همه غش می کردیم
و کلاسم زیبا بود و معلم حوصله داشت.
درس خواندن آن روز مثل یک بازی بود.
***
کم کم که دور شدم از آنجا

بار خود را بستم.
عاقبت رفتم دانشگاه
به محیط خس آموزش
و به دانشکده علم سرایت کردم

رفتم از پله دانشکده بالا
بارها افتادم.
***
چیزها دیدم در دانشگاه

من گدایی دیدم در آخر ترم
در به در می گشت
یک نمره قبولی می خواست

من کسی را دیدم
از داشتن یک نمره ده
دم در پشتک می زد
در دانشگاه اتوبوسی دیدم یک عدد صندلی خالی داشت.
دختری دیدم که به ترمینال نفرین می کرد.
اتوبوسی دیدم پر از دانشجو و چه سنگین می رفت.
اتوبوسی دیدم که کسی از روزنه پنجره می گفت «کمک»!

دیدم

سفر سبز چمن تا کوکو
بارش اشک پس از نمره تک
جنگ آموزش با دانشجو
جنگ دانشجویان سر ته دیگ غذا
جنگ نقلیه با جمعیت منتظران
حمله درس به مُخ
حذف یک واحد به فرماندهی رایانه
فتح یک ترم به دست ترمیم،
قتل یک نمره به دست استاد
مثل یک لبخند در آخر ترم
همه جا را دیدم.
***
اهل دانشگاهم!

اما نیستم دانشجو.
کارت من گمشده است.
من به مشروط شدن نزدیکم
آشنا هستم با سرنوشت همه ی همسفران
نبضشان را می گیرم
هذیانهاشان را می فهمم

من ندیدم هرگز یک نمره بیست
من ندیدم که کسی ترم آخر باشد

***
من به یک نمره ناقابل ده خشنودم
و به یک مدرک قناعت دارم.

***
من در این دانشگاه

در سراشیب کسالت هستم

خوب می دانم استاد

کی کوئیز می گیرد
اتوبوس کی می آید
خوب می دانم برگه حذف کجاست
سایت و رایانه آن مال من است

هر کجا هستم باشم
تریا، نقلیه، دانشکده از آن من است

چه اهمیت دارد، گاه اگر می روید خار بی نظمی ها

رختها را بکنیم
پی ورزش برویم
توپ در یک قدمی است
و نگوییم که افتادن مفهوم بدی است!

و نخوانیم کتابی که در آن فرمول نیست.

و بدانیم اگر سلف نبود همگی می مردیم!

و بدانیم اگر جزوه استاد نبود همه می افتادیم!
و نترسیم از حذف

و بدانیم اگر حذف نبود می ماندیم.
و نپرسیم کجاییم و چه کاری داریم

و نپرسیم که در قیمه چرا گوشت نبود

اگر بود چرا یخ زده بود

***
کار ما نیست شناسایی مسئول غذا

کار ما نیست شناسایی بی نظمی ها

کار ما شاید این است که در حسرت یک صندلی خالی،
پیوسته شناور باشیم.
***
بد نگوییم به استاد اگر نمره تک آوردیم.


کار ما شاید این است

که مدرک در دست
فرم بی‌گاری یک شرکت بی‌پیکر را
پر بکنیم


اهل دانشگاهم

رشته ام علافی‌ست
جیب‌هایم خالی ست
پدری دارم
حسرتش یک شب خواب!
دوستانی همه از دم ناباب

و خدایی که مرا کرده جواب.


خوب می‌فهمم سهم آینده ی من بی‌کاریست


من نمی‌دانم که چرا می‌گویند

مرد تاجر خوب است و مهندس بی‌کار
وچرا در وسط سفره ما مدرک نیست!


((چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید))


باید از آدم دانا ترسید!

باید از قیمت دانش نالید!

وبه آنها فهماند که من اینجا فهم را فهمیدم


من به گور پدر علم و هنر خندیدم!



اهل دانشگاهم

روزگارم بد نیست
خنده را می فهمم
و هزاران جوک می پرانم در راه
سایتها را می خوانم
جزوه ها را می بندم
و به فردا می خندم...
شاد بودن ذاتی است
من به یک خنده تو دلشادم

باآرزوی موفقیت تمام دانشجویان ایران زمین و اشتغال در کار مورد علاقه ش